یکی از قشنگترین اتفاقهایی که میتونه بین دو نفر بیفته و دنیای هر دو رو پرنورتر کنه «دوستی»ئه. «دوستی» شبیه خورشیدیه که برفهای تنهایی، ناامیدی، دلتنگی و اندوه رو آب میکنه و به جوونههای امید و شادی دستور روییدن میده. همهی ما تو زندگیمون یه دوست خیلی خوب داریم که خیلی دوستش داریم و به بودنش دلگرمیم. حرفها، رازها، افکار و احساساتمون رو باهاش به اشتراک میذاریم؛ و بهترین لحظهها رو با هم میسازیم...
اما گاهی اوقات زندگی جوری میشه که جای خالی یه دوست بدجوری احساس میشه. نقل مکانکردن به یه محیط یا شهر جدید یا هر اتفاق دیگهای میتونه ما رو از دوستهای صمیمیمون دور کنه. اما زمانی زندگی سختتر میشه که به خاطر شرایط جسمیت تنها بمونی و دوستی نداشته باشی. شرایطی که «آیریس» دختر باهوش داستان آوازی برای یک نهنگ تجربه کرده...
نهنگ ناشنوا
کتاب آوازی برای یک نهنگ با یه شروع تکوندهنده آغاز میشه؛ و از همون اول بهمون نشون میده که با یه داستان تکراری یا معمولی طرف نیستیم:
تا همین تابستان پیش خیال میکردم تنها وجه مشترکم با آن نهنگِ لب ساحل «اسمم» است.
صدفها و تکههای چوب ساحل را جمع کردم. گلهای وحشی را از تلماسهها چیدم و بعد کنار پدربزرگ نشستم. صدفها و چوبها برای مادربزرگ بودند و گلهای برای نهنگ. پدربزرگ پرسید: «مدرسه چطوره؟» و من جواب دادم: «فرقی نکرده!» یعنی به همان بدی قبل بود. دو سال بود که در آن مدرسه درس میخواندم و هنوز حس میکردم تازهواردم!
پدربزرگ دستش را به ماسههای کنارش زد و با زبان اشاره گفت: «میدونستی اون هم احتمالا ناشنوا بوده؟»
لازم نبود بپرسم منظورش چه کسی است. یازده سال از دفنشدن نهنگ در آن ساحل میگذشت و پدر و مادرم ماجرای آن روز را چندین بار برایم تعریف کرده بودند.
سرم را تکان دادم. نمیدانستم نهنگ ناشنوا بوده و نمیدانستم چرا پدربزرگ موضوع حرف را عوض کرد. شاید دیگر نمیدانست درباره ی مدرسه با من چه حرفی بزند.
گمشدن تو یه اقیانوس خاموش
آیریس، شخصیت دوازده سالهی کتاب آوازی برای نهنگ یه دختر همهفن حریفه. خورهی هرچیزیه که با پیچومهره سروکار داشته باشه. از رایانههای کلاس تا رادیوهای قدیمی رو میتونه تعمیر کنه. خیلی خیلی باهوشه اما تنها دانشآموز ناشنوای کلاسشونه. پس بقیه بیشتر وقتها طوری باهاش رفتار میکنند که انگار خیلی هم باهوش نیست. اگه تا حالا حس کردهید که کسی حرفتون رو نمیفهمه، پس حتما میدونید که به آیریس چقدر سخت میگذره.
همون روزی که آیریس به دنیا میآد، یه نهنگ به خلیج میآد و مادربزرگش هرچقدر تلاش میکنه نهنگ رو به اقیانوس برگردونه، موفق نمیشه. وقتی محققها روی نهنگ آزمایش میکنند متوجه میشن که در اثر یه حادثه ناشنوا شده. پدربزرگ فکر میکنه دلیل اونجا موندن نهنگ هم همینه. چون نهنگها با شنواییشون با دنیا ارتباط برقرار میکنند و ناشنواشدنشون به معنی گمشدن تو یه اقیانوس خاموشه.
آبی ۵۵
یه روز آیریس در مورد نهنگی به اسم «آبی ۵۵» اطلاعاتی به دست میآره و میفهمه این نهنگ هم نمیتونه با نهنگهای دیگه ارتباط برقرار کنه. چون بقیه همنوعانش توانایی دریافت فرکانسهای تولیدیش رو ندارند. آیریس تو دنیا بیشتر از همه با این نهنگ همذات پنداری و خیلی خوب درکش میکنه. به خاطر همین تصمیم میگیره یه راهی پیدا کنه تا بتونه برای نهنگ آبی ۵۵ آواز بخونه. اما نهنگ کیلومترها ازش دوره. حالا آیریس چطوری میتونه همچین آوازی بخونه؟
نهنگی که به ساحل آمد
تو یه بخش دیگه از کتاب آوازی برای نهنگ نوشتهی لین کلی میخونیم:
همان روزی که من به دنیا آمدم، آن نهنگ خودش را به ساحل انداخت. وقتی وارد آبهای کمعمق خلیج شد، بعضی از مردم لب ساحل ایستادند و نزدیکشدنش را تماشا کردند. مادربزرگم در آن هوای سرد زمستان داخل آب پرید و سعی کرد نهنگ را با هلدادن از خشکی در کند. مادربزرگم فکر میکرد میتواند حیوانی چهل تُنی را وادار کند نظرش را تغییر دهد و جایی دیگر برود. این کار خیلی خطرناک بود. نهنگ دیگر ضعیف شده بود؛ اما اگر با دُم یا بالهاش ضربهای حسابی میزد، ممکن بود مادربزرگ آسیب ببیند. نمیدانم اگر خودم آنجا بودم چه کار میکردم؛ مثل او تلاش میکردم یا فقط به تماشا میایستادم.
پدربزرگ حرفش را ادامه داد: «مثل ما ناشنوا به دنیا نیومده. دانشمندهایی که بررسیش کردن گفتن ناشنواییش به خاطر یه اتفاق یا حادثه بوده. شاید نزدیک یه جایی شنا میکرده که سکوی نفتی منفجر شده یا بمب آزمایش میکردن.»
وقتی پدربزرگ داستان را با دستهایش تعریف میکرد، انگار ماجرا درست جلوی چشمم اتفاق میافتاد. دستهایش با زبان اشاره نهنگ را در اقیانوسی به من نشان دادند؛ اقیانوسی که یکباره ساکت شد. نهنگ در زیر آب این طرف و آن طرف میرفت و سعی میکرد دوباره صداها را پیدا کند. شاید برای همین بهجای اعماق آبهای اقیانوس و خانهی خودش، حالا در خلیج مکزیک بود که ما هم در آن زندگی میکردیم.
آوازی برای یک نهنگ، یک کتاب خواندنی
کتاب آوازی برای نهنگ یه کتاب پرشور و هیجان و واقعگرائه. لین کلی، نویسندهی این کتاب خودش برای ناشنوایان ترجمه میکنه. این داستان دربارهی نیاز ما آدمها به برقراری ارتباط با همدیگه و محیط اطرافمونه.
جالبه بدونید که بیشتر این قصه از زبان آیریسه اما یه فصلهایی هم از زاویه دید نهنگ آبی ۵۵ روایت میشه.
شک نکنید که کتاب آوازی برای نهنگ یکی از بهترین کتابهاییه که میتونید تو لیست خوندنیهاتون بذارید. چون از همون فصل اول میخکوبتون میکنه و نمیتونید کاری کنید جز ادامهدادن به خوندن...
تا حالا شده کتابی رو یه نفس بخونید و تموم کنید؟